آرزو به زانتیای سفید نگاه کرد که می خواست جلو لبنیات فروشی پارک کند زیر لب گفت شرط می بندم گند بزنی پسرجان. و آرنج روی لبه پنجره و دست روی فرمان منتظر ماند.
راننده ریش بزی رفت جلو، اومد عقب. رفت جلو ، اومد عقب و از خیر پارک گذشت.
آرزو زد دنده عقب. دست گذاشت روی پشتی صندلی بغل و به پشت سر نگاه کرد. جوان ریش بزی داشت نگاه می کرد. مردی دم در لبنیاتی کیک و شیرکاکائو می خورد و نگاه می کرد. جیغ لاستیک ها در اومد و رنو پارک شد.
مرد کیک و شیر به دست بلند گفت بابا دست فرمون ، و رو به راننده زانتیا داد زد، یاد بگیر جوجه
پسر جوان شیشه رو کشید پایین ، گاز داد و اومد رد شد و گفت ، رنو توی قوطی کبریت پارک شده.
زویا پیرزاد در آبادان به دنیا آمد همان جا به مدرسه رفت در تهران ازدواج کرد و دو پسرش ساشا و شروین را به دنیا آورد. از سال 1370 تا 1380 سه مجموعه قصه منتشر کرد به اسم های مثل همه عصر ها، طعم گس خرمالو و یک روز مانده به عید پاک. اولین رمان او چراغ ها را من خاموش می کنم در سال 1380 منتشر شد.
چراغ ها را من خاموش می کنم:
بهترین رمان سال 1380
بهترین رمان سال 1380 بنیاد گلشیری
لوح تقدیر از نخستین دوره جایزه ادبی یلدا
بهترین رمان سال بیستمین دوره کتاب سال 1380
برای داشتن این کتاب در فرمت PDF بر روی دانلود کلیک کنید
دانلود کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم
مجله اینترنتی اکسون...